۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

همه مرگها

همه مرگها را مرده ام،
همه مرگها را، می خواهم که باز بمیرم;
مرگ چوبین ِ درخت را
مرگ سنگی ِ کوه را
مرگ خاکی ِ خاک را
مرگ برگی ِخشخاشی ِعلفهای تابستانی را
و بینوا مرگِ خونین آدمی را
                می خواهم که باز بمیرم.
هرمان هسه

Im Nebel

Im Nebel

!Seltsam, im Nebel zu wandern
,Einsam ist jeder Busch und Stein
,Kein Baum sieht den andern.Jeder ist allein
,Voll von Freunden war mir die Welt
;Als noch mein Leben licht war
,Nun, da der Nebel fällt
.Ist keiner mehr sichtbar
,Wahrlich, keiner ist weise
,Der nicht das Dunkel kennt
Das unenntrinnbar und leise
.Von allen ihn trennt
!Seltsam, im Nebel zu wandern
.Leben ist Einsamsein
,Kein Mensch kennt den andern
.Jeder ist allein
Hermann Hesse، 1877-1962
در مه


شگفت است،پرسه زدن در مه!
هر سنگی و هر بوته ای تنهاست،
هیچ درختی، درخت دیگر را نمی بیند،
همه تنهایند.
زندگی برایم پر فروغ بود
آن گاه که جهانم پر از یاران بود;
اکنون دگر مه فرو افتاده است،
دیگر هیچ چیز به دیده در نیاید.
براستی خردمند نیست،
انکه تاریکی را نشناسد
تاریکی که پیوسته و آهسته
او را از همگان جدا می سازد.
شگفت است،پرسه زدن در مه!
زندگی انزوایی است،
هیچ کس هیچ کس را نمی شناسد،
همه تنهایند.
 

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

love

When you find a love
When you know that it exists
Then the lover that you miss
Will come to you on those cold,
Cold nights
When you’ve been loved
When you know it holds such bliss
Then the lover that you kissed
Will comfort you when there’s
No hope in sight