۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

خانه دوست

او:
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم
خانه ی دوستی ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه ی دوست کجاست
من:
آری آری
خانه ی دوست همین جا است
ولی
دوست کجاست



۵ نظر:

آراد گفت...

شیطون ، مگه هنوز دوستت رو پیدا نکردی؟
:*

Giuseppe گفت...

سرت به کار خودت باشه جیگرم ه ه ه ه ه ه ه

حاج پسر گفت...

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشیم دو طبقه
طبقه پائین تو و او
و بالا من و او

خانه دوست میدانم که کجاست
دو وجبی از چشم چپت پائین تر
خانه دوست در قلب شماست

:-)

کشتم خودمو دیگه با این شعر

Giuseppe گفت...

بسیار بسیار زیبا بود عزیزم
من هم آرزویی که نوشتی رو دارم
از خدا میخوام زودی اجابت کنه
ایشالله
1000 تومان نذر امام زاده صالح

حاج پسر گفت...

واه واه همش 1000 تومان؟

ورشکست نشی !!!!